دغدغه های ذهنم روز شمار می رود
گرچه تابید مهتاب عشق بربام سرم
ولی همچنان فاصله های من و او زیاد زیاد می آید
ای كه تو هستی رها
باشد این بار ذهن من از تو جدا
تاب خورده این سرم بر روی خون های دلم
دغدغه های ذهنم است روز شمار دلم
دگر مغزم نمی خواند نوشته های عشقم را
قلبت همچون نیلوفر راه بین، می بیند دلم را
كه دل من نمی بیند دگر راه معشوق را
شاید دگر ،بار دگر راه كج رود این قلب من،شاید رود
دغدغه های ذهنم روز شمار می رود
نظرات شما عزیزان:
|